رباعیات
رباعی دوبیت دارد،مصراع اول ودوم و چهارم هم قافیه هستند.رباعی بر وزن لاحول ولاقوة الابالله ساخته می شود.
رباعیات وحشی بافقی
وحشی بافقی از مشهورترین شعرای دوره صفوی است(قرن 10).در شهر بافق نزدیک یزد متولد شدوبه دربار شاه طهماسب راه یافت.دیوان اشعار اومشتمل بر غزلیات،هزلیات،قصاید،رباعیات ودارای مثنوی بنام شیرین وفرهاد است.دومنظومه معروف نیز بنام(ناظرومنظور) و(خلد برین)دارد.
رباعی شماره ۱
یارب که بقای جاودانی بادا
کامت بادا و کامرانی بادا
هر اشربهای کز پی درمان نوشی
خاصیت آب زندگانی بادا
=================
رباعی شماره ۲
عشرت بادا صبح تو و شام ترا
آغاز تو را خوشی و انجام ترا
شبهای ترا باد نشاط شب عید
نوروز ز هم نگسلد ایام ترا
=================
رباعی شماره ۳
شد یار و به غم ساخت گرفتار مرا
نگذاشت به درد دل افکار مرا
چون سوی چمن روم که از باد بهار
دل میترقد چو غنچه، بییار، مرا
=================
رباعی شماره ۴
جان سوخت ز داغ دوری یار مرا
افزود سد آزار بر آزار مرا
من کشتنیم کز او جدایی جستم
ای هجر به جرم این بکش زار مرا
=================
رباعی شماره ۵
از بهر نشیمن شه عرش جناب
بنگر که چه خوش دست به هم داد اسباب
گردید سپهر خیمه و انجم میخ
شد سد ره ستون و کهکشان گشت طناب
=================
رباعی شماره ۶
اندر ره انتظار چشمی که مراست
بی نور شد و وصال تو ناپیداست
من نام بگرداندم و یعقوب شدم
ای یوسف من نام تو یعقوب چراست
=================
رباعی شماره ۷
آن سرو که جایش دل غم پرور ماست
جان در غم بالاش گرفتار بلاست
از دوری او به ناخن محرومی
سد چاک زدیم سینه جایش پیداست
=================
رباعی شماره ۸
پیوستن دوستان به هم آسان است
دشوار بریدن است و آخر آن است
شیرینی وصل را نمیدارم دوست
از غایت تلخیی که در هجران است
=================
رباعی شماره ۹
شاها سربخت بر در دولت تست
یک خیمه فلک ز اردوی شوکت تست
گر خیمهٔ چرخ را ستونی باید
اندازه ستون خیمهٔ رفعت تست
=================
رباعی شماره ۱۰
اکسیر حیات جاودانم بفرست
کام دل و آرزوی جانم بفرست
آن مایع که سرمایهٔ عیش و طرب است
آنم بفرست و در زمانم بفرست
=================
رباعی شماره ۱۱
شوخی که خطش آیهٔ فرخ فالی است
نادیدن آن موجب سد بد حالی است
تا شمع رخش نهان شد از پیش نظر
شد دیده تهی ز نور و جایش خالی است
=================
رباعی شماره ۱۲
جز فکر جدا شدن ز دلدارم نیست
این صبر هراسنده ولی یارم نیست
دندان به جگر نهادنی میباید
اما چه کنم صبر جگر دارم نیست
=================
رباعی شماره ۱۳
مجنون که کمال عشق و حیرانی داشت
مهری نه چو این مهر که میدانی داشت
این مهر نه عاشقی ست ، مهری ست که آن
با یوسف مصر پیر کنعانی داشت
=================
رباعی شماره ۱۴
شاها سر روزگار پامال تو باد
گردون ز کتل کشان اجلال تو باد
هر صید مرادی که بود در عالم
فتراک پرست رخش اقبال تو باد
=================
رباعی شماره ۱۵
شاها چو کمان قدر به فرمان تو باد
چون گوی فلک در خم چوگان تو باد
آن سینه پر داغ که خصمت دارد
صندوقه تیرهای پران تو باد
=================
رباعی شماره ۱۶
صید افکنی مراد آیین تو باد
عیوق شکارگاه شاهین تو باد
هر سر که نه در پای سمند تو بود
بر بسته به جای طبل برزین تو باد
=================
رباعی شماره ۱۷
شاها در جهان عرصهٔ در گاه تو باد
آفاق پراز خیمه و خرگاه تو باد
این خیمهٔ بی ستون که چرخش خوانند
قایم به ستون خیمهٔ جاه تو باد
=================
رباعی شماره ۱۸
جرم است سراپای من خاک نهاد
لیکن بودم به عفو او خاطر شاد
ای وای اگر عفو نباشد ، ای وای
فریاد اگر جرم نبخشد ، فریاد
=================
رباعی شماره ۱۹
کوی تو که آواره هزاری دارد
هرکس به خود آنجا سر و کاری دارد
تنها نه منم تشنهٔ دیدار، آنجا
جاییست که خضر هم گذاری دارد
=================
رباعی شماره ۲۰
وحشی که همیشه میل ساغر دارد
جز باده کشی چه کار دیگر دارد
پیوسته کدویش ز می ناب پر است
یعنی که مدام باده در سر دارد
=================
رباعی شماره ۲۱
گر کسب کمال میکنی میگذرد
ور فکر مجال میکنی میگذرد
دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال
هر نوع خیال میکنی میگذرد
=================
رباعی شماره ۲۲
فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد
با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد
اینها که من از جفای هجران دیدم
یک شمه به سد سال بیان نتوان کرد
=================
رباعی شماره ۲۳
تیرت چو ره نشان پران گیرد
هر بار نشان زخم پیکان گیرد
از حیرت آن قدرت بخت اندازی
مردم لب خود بخش به دندان گیرد
=================
رباعی شماره ۲۴
دل زان بت پیمان گسلم میسوزد
برق غم او متصلم میسوزد
از داغ فراق اگر بنالم چه عجب
یاران چه کنم، وای دلم میسوزد
=================
رباعی شماره ۲۵
یارب که زمانه دلنوازت باشد
ایام همیشه کار سازت باشد
رخش تو سپهر و زین رخش تو هلال
خورشید به جای طبل بازت باشد
=================
رباعی شماره ۲۶
میخواست فلک که تلخ کامم بکشد
ناکردهٔ می طرب به جامم، بکشد
بسپرد به شحنه فراق تو مرا
تا او به عقوبت تمامم بکشد
=================
رباعی شماره ۲۷
شاها به عداوت توکس یار نشد
کاو در نظر جهانیان خوار نشد
با نشأهٔ خصمی تو آنکس که بخفت
در خواب شد آنچنان که بیدار نشد
==================
رباعی شماره ۲۸
آنان که به کویی نگران میگردند
پیوسته مرا به قصد جان می گردند
از رشک نبات میدهم جان که چرا
گرد سر هم نام فلان میگردند
==================
رباعی شماره ۲۹
آن زمره که از منطق ما بیخبرند
سد نغمهٔ ما به بانک زاغی نخرند
زاغیم شده به عندلیبی مشهور
ما دیگر و مرغان خوش الحان دگرند
==================
رباعی شماره ۳۰
مجنون به من بی سر و پا میماند
غمخانهٔ من به کربلا میماند
جغدی به سرای من فرود آمد و گفت
کاین خانه به ویرانه ما میماند
==================
رباعی شماره ۳۱
ای چرخ مرا دلی ست بیداد پسند
بیمم دهی از سنگ حوادث تا چند
من شیشه نیم که بشکند سنگ توام
مرغ قفسم که گشتم آزاد ز بند
==================
رباعی شماره ۳۲
یا صاحب ننگ و نام میباید بود
یا شهرهٔ خاص و عام میباید بود
القصه کمال جهد میباید کرد
در وادی خود تمام میباید بود
==================
رباعی شماره ۳۳
در کوی توام پای تمنا نرود
من سعی بسی کنم ولی پا نرود
خواهم که ز کویت روم اما چه کنم
کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود
==================
رباعی شماره ۳۴
تا پای کسی سلسله آرا نشود
او را سر قدر آسمان سا نشود
باز ار نشود صید و نیفتد در قید
او را به سر دست شهان جا نشود
==================
رباعی شماره ۳۵
در صید گهت که جان طرب ساز آید
سیمرغ اسیر چنگل بازآید
هر جا که صدای طبل باز تو رسد
سد مرغ دل از شوق به پرواز آید
===================
رباعی شماره ۳۶
ازدیده ز رفتن تو خون میآید
بر چهره سرشک لاله گون میآید
بشتاب که بی توجان ز غمخانهٔ تن
اینک به وداع تو برون میآید
===================
رباعی شماره ۳۷
خوش آن که ره عشق بتی پیماید
برخاک رهش روی ارادت ساید
یک سو نظرش که غیر پیدا نشود
دل در طرفی که یار کی میآید
===================
رباعی شماره ۳۸
تا شکل هلال گردد از چرخ پدید
کز بهر در شادی عید است کلید
روز وشب عمر بی زوالت بادش
مستلزم اجر روزه و شادی عید
===================
رباعی شماره ۳۹
نوروز شد و بنفشه از خاک دمید
بر روی جمیلان چمن نیل کشید
کس را به سخن نمیگذارد بلبل
در باغ مگر غنچه به رویش خندید
===================
رباعی شماره ۴۰
آهنگ سفر میکند آن ماه عذار
ای جان که نفس گیر شدی ناله برآر
در محملش آویز دلا همچو جرس
وزناله و فریاد زبان باز مدار
===================
رباعی شماره ۴۱
یارب که در این دایرهٔ دیر مدار
باشی ز چنان زندگیی برخوردار
کایام شریف عیدش ار جمع کنند
سد عمر ابد به هم رسد بلکه هزار
===================
رباعی شماره ۴۲
دانی شاها که مهر فرخنده اثر
تحویل حمل نمود و بودش چه نظر
تا روز نشاطت که به گلشن گذرد
هرروز فزونتر بود از روز دگر
==================
رباعی شماره ۴۳
ای صیت معالجات تو عالم گیر
و آوازه تو کرده جهان را تسخیر
یارب که جدا مباد تا عالم هست
صحت ز تنت چو نور از بدر منیر
==================
رباعی شماره ۴۴
آن شمع که دوش بود تب تا سحرش
صحت پی رفع تب در آمد ز درش
تب از بدنش راهگریزی میجست
فصاد جهاند از ره نیشترش
==================
رباعی شماره ۴۵
ای منشاء دانایی و ای مایه هوش
بفرست از آن که تا سحر خوردم دوش
بسیار نه ، کم نه، آن قدر بخش که من
هشیار نگردم و نمانم مدهوش
==================
رباعی شماره ۴۶
ای جان و تنم مطیع و شوق تو مطاع
رفتی و جدا زان رخ خورشید شعاع
هیهات که جان وداع تن کرد و نداد
چندان مهلت که تن شتابد به وداع
==================
رباعی شماره ۴۷
فن تو و سد هزار برهان کمال
شغل من و یک جهان خیالات محال
تو منزوی مدرسهٔ عالی فضل
من بیهده گرد راست بازار خیال
==================
رباعی شماره ۴۸
در نامه رقم ز خانهای یافتهام
وز عنبر تر شمامهای یافتهام
از شوق دمی هزار بارش خوانم
گویی تو که گنج نامهای یافتهام
==================
رباعی شماره ۴۹
تا کار جهان به کام کس نیست مدام
عیش تو مدام باد و کار تو تمام
در مجلس عشرت تو غم خوردن دهر
یارب که بود چو روزه در عید حرام
==================
رباعی شماره ۵۰
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با سد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
=================
رباعی شماره ۵۱
امشب همه شب ز هجر نالان بودم
با بخت سیه دست و گریبان بودم
قربان شومت دی به که همره بودی
کامشب همه شب به خویش گریان بودم
==================
رباعی شماره ۵۲
از آبلهای تازه گل باغ ارم
حاشا که شود طراوت روی تو کم
نی جوهر حسن لاله است از ژاله
نی زیور خوبی گل است از شبنم
==================
رباعی شماره ۵۳
ای آنکه به یکرنگی تو متصفم
در بندگیت مقرم و معترفم
با «فاف» و «ر» و « الف ،ب » و «ه » ز کرم
بفرست بدست «غین » و « لام» و « الفم»
==================
رباعی شماره ۵۴
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
آهسته ز فرقت تو فریاد کنم
وقت است که دست از دهن بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم
=================
رباعی شماره ۵۵
رخسار تو ای تازه گل گلشن جان
کز آبله شبنمی نشسته ست بر آن
لاله ست ولی آمده با ژاله قرین
ماهیست ولی کرده به سیاره قران
=================
رباعی شماره ۵۶
تا بود چنین بود و چنین است جهان
از حادثه دهر کرا بود امان
بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت
جاوید تو مانی ای سلیمان زمان
=================
رباعی شماره ۵۷
خورشید که هست شمسهٔ هفت ایوان
خواهی که بگویمت که چون گشت عیان
زد رفعت شاه خیمه بیرون از چرخ
ماندش ز ستون خیمه بر چرخ نشان
==================
رباعی شماره ۵۸
در نفی رخت شمع شبی راند سخن
روزش دیدم گرفته کنجی مسکن
مانندهٔ عاصیی که در روز جزا
با روی سیاه سر برآرد ز کفن
==================
رباعی شماره ۵۹
ای مدت شاهی جهان مدت تو
در عید سرور خلق از دولت تو
گر عید تواند که مجسم گردد
آید ز پی تهنیت خلعت تو
==================
رباعی شماره ۶۰
ای رفعت و شان فروترین پایه تو
خوبی یکی از هزار پیرایهٔ تو
از بهر خدا سایه زمن باز مگیر
ای سایهٔ رحمت خدا سایهٔ تو
==================
رباعی شماره ۶۱
خوش آن که شود بساط مهجوری طی
در بزم وصال میکشم پی در پی
میجویمت آنچنان که مهجور وصال
مشتاق توام چنان که مخمور به می
==================
رباعی شماره ۶۲
گر درخور مهرم احترامی بودی
نزدیک توام قدر تمامی بودی
من میگفتم که عشق من تا به کجاست
گر ز آنطرف از عشق مقامی بودی
==================
رباعی شماره ۶۳
ای کاش برات من براتی بودی
کر مفلسیم خط نجاتی بودی
بالله که آنچنان برایت میبود
گر از طرف تو التفاتی بودی
==================
رباعی شماره ۶۴
در عهد معالجات تو بیماری
بیکار شد از شیوه خلق آزاری
نی از پی آزار به سوی تو شتافت
آمد که شکایت کند از بیکاری
==================
رباعی شماره ۶۵
گر با تو گهی نظر کنم پنهانی
لازم نبود که طبع خود رنجانی
من بودم و دیدنی چو این هم منع است
آن نیز به یاران دگر ارزانی
==================
رباعی شماره ۶۶
ای درگه تو عید گه روحانی
در تهنیتت هم انسی و هم جانی
از لطف تو عیدیی طمع دارم لیک
ترسم که توام طفل طبیعت خوانی
==========
رباعیات هاتف اصفهانی
هاتف اصفهانی از مشهورترین شعرای دوره صفوی است(قرن10-11).دیوان اشعار او مشتمل برغزلیات،قصاید،مقطعات،مطایبات،ماده تاریخ ها،رباعیات،اشعار عربی وترجع بند می باشد.
رباعی شماره ۱
گر فاش شود عیوب پنهانی ما
ای وای به خجلت و پریشانی ما
ما غره به دینداری و شاد از اسلام
گبران متنفر از مسلمانی ما
=======================
رباعی شماره ۲
ای غیر بر غم تو درین دیر خراب
با یار شب و روز کشم جام شراب
از ساغر هجر و جام وصلش شب و روز
تو خون جگر خوری و من بادهٔ ناب
=======================
رباعی شماره ۳
از عشق کز اوست بر لبم مهر سکوت
هر دم رسدم بر دل و جان قوت و قوت
من بندهٔ عشق و مذهب و ملت من
عشق است و علی ذالک احیی و اموت
=======================
رباعی شماره ۴
روی تو که رشک ماه ناکاسته است
باغی است که از هر گلی آراسته است
گر زان که خدا نیز وفائی بدهد
آنی که دل من از خدا خواسته است
=======================
رباعی شماره ۵
ساقی فلک ارچه در شکست من و توست
خصم تن و جان میپرست من و توست
تا جام شراب و شیشهٔ می باشد
در دست من و تو، دست دست من و توست
=======================
رباعی شماره ۶
این تیغ که شیر فلکش نخجیر است
شمشیر وکیل آن شه کشورگیر است
پیوسته کلید فتح دارد در مشت
آن دست که بر قبضهٔ این شمشیر است
=======================
رباعی شماره ۷
این تیغ که در کف آتشی سوزان است
هم دشمن عمر و هم عدوی جان است
با این همه جان بخشد اگر نیست شگفت
چون در کف فیاض هدایت خان است
=======================
رباعی شماره ۸
این تکیه که رشک گلستان ارم است
مانند حرم مکرم و محترم است
بگریز در آن از ستم چرخ که صید
از هر خطر ایمن است تا در حرم است
=======================
رباعی شماره ۹
یک لحظه کسی که با تو دمساز آید
یا با تو دمی همدم و همراز آید
از کوی تو گر سوی بهشتش خوانند
هرگز نرود وگر رود باز آید
=======================
رباعی شماره ۱۰
هر شب به تو با عشق و طرب میگذرد
بر من زغمت به تاب و تب میگذرد
تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب میگذرد
=======================
رباعی شماره ۱۱
یارب رود از تنم اگر جان چه شود
وز رفتن جان رهم ز هجران چه شود
مشکل شده زیستن مرا بی یاران
از مرگ شود مشکلم آسان چه شود
=======================
رباعی شماره ۱۲
دست ساقی ز دست حاتم خوشتر
جامی که دهد ز ساغر جم خوشتر
آن دم که دمد ز گوشهٔ لب نایی
در نی، ز دم عیسی مریم خوشتر
=======================
رباعی شماره ۱۳
ای مستمعان را ز حدیث تو سرور
وی دیدهٔ صاحب نظران را ز تو نور
جز حرف و رخت گر شنوم ور بینم
گوشم کر باد الهی و چشمم کور
=======================
رباعی شماره ۱۴
باز آی و به کوی فرقتم فرد نگر
وز درد فراق چهرهام زرد نگر
از مرگ دوای درد خود میطلبم
بیمار نگر دوانگر درد نگر
=======================
رباعی شماره ۱۵
باز آی و دلم ز هجر پردرد نگر
در سینهٔ گرمم نفس سرد نگر
در گوشهٔ بیمو نسیم تنها بین
در زاویهٔ بیکسیم فرد نگر
=======================
رباعی شماره ۱۶
دارم ز غم فراق یاری که مپرس
روز سیهی و شام تاری که مپرس
از دوری مهر دل فروزی است مرا
روزی که مگوی و روزگاری که مپرس
=======================
رباعی شماره ۱۷
مهجور تو را شب خیالی که مپرس
رنجور تو را روز ملالی که مپرس
گفتی هاتف چه حال داری بی من
در گوشهای افتاده به حالی که مپرس
=======================
رباعی شماره ۱۸
دارم ز جدایی غزالی که مپرس
در جان و دل اندوه و ملالی که مپرس
گوئی چه بود درد تو دردی که مگوی
پرسی چه بود حال تو حالی که مپرس
=======================
رباعی شماره ۱۹
بس مرد که لاف میزد از مردی خویش
در پیرهزنی دیدم ازو مردی بیش
ابنای زمانه دیدم اغلب هاتف
مردند ولی با لب و با سبلت و ریش
=======================
رباعی شماره ۲۰
دلخستهام از ناوک دلدوز فراق
جان سوخته از آتش دلسوز فراق
دردا و دریغا که بود عمر مرا
شبها شب هجر و روزها روز فراق
=======================
رباعی شماره ۲۱
ای در حرم و دیر ز تو صد آهنگ
بیرنگی و جلوه میکنی رنگ به رنگ
خوانند تو را مؤمن و ترسا شب و روز
در مسجد اسلام و کلیسای فرنگ
=======================
رباعی شماره ۲۲
آن گل که چو من هزار دارد بلبل
دانی به سرش چیست پریشان کاکل
روئیده میان سبزهزاری ریحان
یا سرزده در بنفشه زاری سنبل
=======================
رباعی شماره ۲۳
اکنون که زمین شد ز بهاران همه گل
صحرا همه سبزه کوهساران همه گل
از فرقت توست در دل ما همه خار
وز طلعت تو به چشم یاران همه گل
=======================
رباعی شماره ۲۴
از جور بتی ز عمر خود سیر شدم
وز بیدادش ز عمر دلگیر شدم
از تازه جوانی که به پیری برسد
ناکرده جوانی به جهان پیر شدم
=======================
رباعی شماره ۲۵
از عشق تو جان بی قراری دارم
در دل ز غم تو خار خاری دارم
هر دم کشدم سوی تو بیتابی دل
میپنداری که با تو کاری دارم
=======================
رباعی شماره ۲۶
اول بودت برم گذر مسکن هم
دست از دستم کشی کنون دامن هم
من نیز بر آن سرم که گیرم سر خویش
با من تو چنان نهای که بودی من هم
=======================
رباعی شماره ۲۷
زان روز که شد بنای این نه طارم
بس دور زد آسمان و گردید انجم
تا یک در بینظیر آمد به وجود
وان در یگانه کیست مریم خانم
=======================
رباعی شماره ۲۸
من از همه عشاق تو مغمومترم
وز جمله شهیدان تو مظلومترم
فریاد که من از همه دیدار تو را
مشتاقترم وز همه محرومترم
=======================
رباعی شماره ۲۹
در دهر چه غم ز بینوایی دارم
در کوی تو چون ره گدایی دارم
بیگانه شوند گر ز من خلق چه باک
چون با سگ کویت آشنایی دارم
=======================
رباعی شماره ۳۰
این گل که به چشم نیک و بد خارم ازو
رسوا شدهٔ کوچه و بازارم ازو
من میخواهم که دست ازو بردارم
دل نگذارد که دست بردارم ازو
=======================
رباعی شماره ۳۱
هر گل که شمیم مشکبار آید ازو
بیروی تو خاصیت خار آید ازو
جانی که گرامیتر از آن چیزی نیست
ای جان جهان بی تو چکار آید ازو
=======================
رباعی شماره ۳۲
بر روی زمین نه کار یک کس دلخواه
کار همه کس ز آسمان ناله و آه
کاری چو زمین و آسمان نگشایند
بس دیدن خاک تیره و دود سیاه
=======================
رباعی شماره ۳۳
این ریخته خون من و صد همچو منی
هر لحظه جدا ساختی جانی ز تنی
عذرت چه بود چو روز محشر بینی
بر دامن خویش دست خونین کفنی
========================
رباعی شماره ۳۴
ای خواجه که نان به زیردستان ندهی
جان گیری و نان در عوض جان ندهی
شرمت بادا که زیردستان ضعیف
از بهر تو جان دهند و تو نان ندهی
========================
رباعی شماره ۳۵
افسوس که از همنفسان نیست کسی
وز عمر گرانمایه نمانده است بسی
دردا که نشد به کام دل یک لحظه
با همنفسی بر آرم از دل نفسی
========================
رباعی شماره ۳۶
هرچند که گلچهره و سیمین بدنی
حیف از تو ولی که شمع هر انجمنی
ای یار وفادار اگر یار منی
با غیر مگو حرفی و مشنو سخنی
========================
رباعیات عبید زاکانی
عبید زاکانی متولد زاکان از توابع قزوین است که فردی دانشمند ودارای فضایل علمی بوده است.او معاصر خواجه حافظ بوده وبیشتر سخنان خود را در قالب طنز وداستان بیان کرده است.دیوان اشعار او مشتمل از غزلیات ،قصاید،مقطعات،مثنویات،ترکیبات،رباعیات وترجیع بند است وسایر کتب او عبارتنداز:اخلاق الاشراف،موش وگربه،عشاق نامه،سنگ تراش،هزلیات وریش نامه.
رباعی شماره ۱
هرکس که سر زلف تو آورد بدست
از غالیه فارغ شد و از مشگ برست
عاقل نکند نسبت زلفت با مشگ
داند که میان این و آن فرقی هست
------------------------------------
رباعی شماره ۲
تا مهر توام در دل شوریده نشست
وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست
این غم ز دلم نمینهد پای برون
وین اشگ ز دامنم نمیدارد دست
-----------------------------------
رباعی شماره ۳
ای مقصد خورشید پرستان رویت
محراب جهانیان خم ابرویت
سرمایهٔ عیش تنگدستان دهنت
سر رشتهٔ دلهای پریشان مویت
-----------------------------------
رباعی شماره ۴
گفتم عقلم گفت که حیران منست
گفتم جانم گفت که قربان منست
گفتم که دلم گفت که آن دیوانه
در سلسلهٔ زلف پریشان منست
------------------------------------
رباعی شماره ۵
دوران بقا بیمی و ساقی حشواست
بی زمزمهٔ نای عراقی حشو است
چندانکه فذالک جهان مینگرم
بارز همه عشرتست و باقی حشواست
------------------------------------
رباعی شماره ۶
دنیا نه مقام ماست نه جای نشست
فرزانه در او خراب اولیتر و مست
بر آتش غم ز باده آبی میزن
زان پیش که در خاک روی باد بدست
-------------------------------------
رباعی شماره ۷
امشب من و چنگیی و معشوقهٔ چست
بودیم به عیش و عهد کردیم درست
ساقی ز بلور ناب بر روی زمین
میکشت عقیق و لؤلؤتر میرست
-----------------------------------
رباعی شماره ۸
میکوش که تا ز اهل نظر خوانندت
وز عالم راز بیخبر خوانندت
گر خیر کنی فرشته خوانند ترا
ور میل بشر کنی بشر خوانندت
----------------------------------
رباعی شماره ۹
هرچند که درد دل هر خسته بسیست
وز دست فلک رشتهٔ بگسسته بسیست
زنهار ز کار بسته دل تنگ مدار
در نامهٔ غیب راز سربسته بسیست
-----------------------------------
رباعی شماره ۱۰
گل کز رخ او خجل فرو میماند
چیزیش بدان غالیهبو میماند
ماه شب چهارده چو بر میآید
او نیست ولی نیک بدو میماند
--------------------------------
رباعی شماره ۱۱
این شمع که شب در انجمن میخندد
ماند بگلی که در چمن میخندد
هر شب که به بالین من آید تا روز
میسوزد و بر گریهٔ من میخندد
---------------------------------
رباعی شماره ۱۲
هر چند بهشت صد کرامت دارد
مرغ و می و حور سرو قامت دارد
ساقی بده این بادهٔ گلرنگ به نقد
کان نسیهٔ او سر به قیامت دارد
----------------------------------
رباعی شماره ۱۳
تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژهام هزار خونابه چکید
گوئی نتوانم که ببینم بازش
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
-----------------------------------
رباعی شماره ۱۴
ای شعلهای از پرتو رویت خورشید
رویم ز غمت زرد شد و موی سفید
از وصل تو هر که بود در جمله جهان
بر داشت نصیبی و من خسته امید
-----------------------------------
رباعی شماره ۱۵
فکری که بر آن طبع روان میگذرد
شرحش ز معانی و بیان میگذرد
شعر تو چرا نازک و شیرین نبود
آخر نه بدان لب ودهان میگذرد
-----------------------------------
رباعی شماره ۱۶
آن زلف که بر گوشهٔ غلطاق نهاد
صد داغ جفا بر دل عشاق نهاد
بر چهرهٔ او چو طاق ابرویش دید
مه خوبی روی خویش بر طاق نهاد
------------------------------------
رباعی شماره ۱۷
درویش که می خورد به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد
گر پیر خورد جوانی از سر گیرد
ور زانکه جوان خورد به پیری برسد
--------------------------------------
رباعی شماره ۱۸
من ترک شراب ناب نتوانم کرد
خمخانهٔ خود خراب نتوانم کرد
یک روز اگر بادهٔ صافی نخورم
ده شب ز خمار خواب نتوانم کرد
-------------------------------------
رباعی شماره ۱۹
آن خور که ازو قوت روح افزاید
یعنی می گلگون که فتوح افزاید
من بندهٔ آنکه در شبانگاه خورد
من چاکر آن که در صبوح افزاید
-------------------------------------
رباعی شماره ۲۰
جان قصهٔ آن ماه سخنگو گوید
دل کام روان زان لب دلجو جوید
گر عکس رخش بر چمن افتد روزی
از خاک همه لالهٔ خود رو روید
-------------------------------------
رباعی شماره ۲۱
عشق تو مرا چو خاک ره خواهد کرد
خال تو مرا حال تبه خواهد کرد
زلف تو مرا به باد بر خواهد داد
چشم تو مرا خانه سیه خواهد کرد
-------------------------------------
رباعی شماره ۲۲
تا ساخته شخص من و پرداختهاند
در زیر لگد کوب غم انداختهاند
گوئی من زرد روی دلسوخته را
چون شمع برای سوختن ساختهاند
----------------------------------
رباعی شماره ۲۳
گر وصل تو دست من شیدا گیرد
وین درد و فراق راه صحراگیرد
هم حال من از روی تو نیکو گردد
هم کار من از قد تو بالا گیرد
-----------------------------------
رباعی شماره ۲۴
لب هر که بر آن لعل طربناک نهد
پا بر سر نه کرسی افلاک نهد
خورشید چو ماه پیش رویش به ادب
هر روز دو بار روی بر خاک نهد
---------------------------------------
رباعی شماره ۲۵
از شدت دست تنگی و محنت برد
در خیمه ما نه خواب یابی و نه خورد
در تابه و صحن و کاسه و کوزهٔ ما
نه چرب و نه شیرین و نه گرم است و نه سرد
--------------------------------------------
رباعی شماره ۲۶
زین گونه که این شمع روان میسوزد
گوئی ز فراق دوستان میسوزد
گر گریه کنیم هر دو با هم شاید
کو را و مرا رشتهٔ جان میسوزد
-----------------------------------------
رباعی شماره ۲۷
قومی ز پی مذهب و دین میسوزند
قومی ز برای حور عین میسوزند
من شاهد و می دارم و باغی چو بهشت
ویشان همه در حسرت این میسوزند
----------------------------------------
رباعی شماره ۲۸
دل با رخ دلبری صفائی دارد
کو هر نفسی میل به جائی دارد
شرح شب هجران و پریشانی ما
چون زلف بتان دراز نائی دارد
------------------------------------
رباعی شماره ۲۹
وصف لب او سخن چو آغاز کند
وان رنگ رخش که بر سمن ناز کند
از غنچه شنو چو غنچه لب بگشاید
وز گل بطلب چو گل دهن باز کند
------------------------------------
رباعی شماره ۳۰
دانا ز می و مغانه می نگریزد
وز چنگ و دف و چغانه می نگریزد
یک شاهد و دو ندیم و سه جام شراب
البته از این سه گانه می نگریزد
--------------------------------------
رباعی شماره ۳۱
هر لحظه رسد به من بلائی دیگر
آید به دلم زخم ز جائی دیگر
بر درد سری کز فلکم راست بود
امروز فزود درد پائی دیگر
------------------------------------
رباعی شماره ۳۲
ای در سر هر کس از تو سودای دگر
در راه تو هر طایفه را رای دگر
چیزی ز تو هر کسی تمنا دارد
ما جز تو نداریم تمنای دگر
-----------------------------------
رباعی شماره ۳۳
از شوق توام هست بر آتش خاطر
بیوصل توام نمیشود خوش خاطر
در حسرت ابرو و سر زلف خوشت
پیوسته نشستهام مشوش خاطر
-----------------------------------
رباعی شماره ۳۴
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
-------------------------------------
رباعی شماره ۳۵
ای دل پس از این انده بیهوده مخور
زین پیش غم بوده و نابوده مخور
جان میده وداد طمع و حرص مده
غم میخور و نان منت آلوده مخور
-------------------------------------
رباعی شماره ۳۶
ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر
بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر
رفتی به سفر عظیم نیکو کردی
آن روز مبادا که تو یک بار دگر
------------------------------------
رباعی شماره ۳۷
ای دل پس از این غصهٔ ایام مخور
جز نی مطلب همدم و جز جام مخور
مرسوم طمع مدار و تشریف مپوش
ادرار قلم بر نه و انعام مخور
-------------------------------------
رباعی شماره ۳۸
دل در پی عشق دلبرانست هنوز
وز عمر گذشته در گمانست هنوز
گفتیم که ما و او بهم پیر شویم
ما پیر شدیم و او جوانست هنوز
---------------------------------
رباعی شماره ۳۹
نه یار نوازد بکرم یک روزم
نه بخت که بر وصل کند پیروزم
چون شمع برابر رخش گه گاهی
از دور نگه میکنم و میسوزم
------------------------------------
رباعی شماره ۴۰
بیم است که در بیخودی افسانه شوم
وانگشت نمای خویش و بیگانه شوم
ای عقل فضول میدهد زحمت من
ناگاه ز دست عقل دیوانه شوم
-------------------------------------
رباعی شماره ۴۱
دل سیر شد از غصهٔ گردون خوردن
وز دست ستم سیلی هر دون خوردن
تا چند چو نای هر نفس ناله زدن
تا کی چو پیاله دمبدم خون خوردن
-------------------------------------
رباعی شماره ۴۲
در کوچهٔ فقر گوشهای حاصل کن
وز کشت حیات خوشهای حاصل کن
در کهنه رباط دهر غافل منشین
راهی پیش است توشهای حاصل کن
-------------------------------------
رباعی شماره ۴۳
از کار جهان کرانه خواهم کردن
رو در می و در مغانه خواهم کردن
تا خلق جهان دست بدارند ز من
دیوانگیی بهانه خواهم کردن
-------------------------------------
رباعی شماره ۴۴
گفتم صنما شدم به کام دشمن
زان غمزهٔ شوخ و طرهٔ مرد افکن
گفت آنچه ز چشم و زلف من بر تو گذشت
ای خانه سیه چرا نگفتی با من
---------------------------------------
رباعی شماره ۴۵
بر هیچ کسم نه مهر مانده است نه کین
یک باره بشسته دست از دنیی و دین
در گوشه نشستهام به فسقی مشغول
هرگز که شنیده فاسق گوشهنشین
--------------------------------------
رباعی شماره ۴۶
ای دل بگزین گوشهای از ملک جهان
زین شهر بدان شهر مرو سرگردان
همچون مردان موزه بکن خیمه بسوز
با چادر و موزه چند گردی چو زنان
--------------------------------------
رباعی شماره ۴۷
از دل نرود شوق جمالت بیرون
وز سینه هوای زلف و خالت بیرون
این طرفه که با این همه سیلاب سرشگ
از دیده نمیرود خیالت بیرون
---------------------------------------
رباعی شماره ۴۸
ای رای تو ترجمان تقدیر شده
تیغ تو چو خورشید جهانگیر شده
همچون ترکش دشمن جاهت بینم
آویخته و شکم پر از تیر شده
---------------------------------------
رباعی شماره ۴۹
در درد سرم زین دل سودا پیشه
کو را نبود بجز تمنی پیشه
پیرانه سرش آرزوی برنائی است
فریاد از این پیرک برنا پیشه
----------------------------------------
رباعی شماره ۵۰
ای آنکه بجز تو نیست فریادرسی
غیر از کرمت نداد کس داد کسی
کار من مستمند بیچاره بساز
کان بر تو به هیچ آید و برماست بسی
----------------------------------------
رباعی شماره ۵۱
پیش لب و زلفش ای دل از حیرانی
چون ابروی شوخ او مکن پیشانی
سودازدگی زلف او میبینی
باریک مزاجی لبش میدانی
----------------------------------------
.:هوالحق:.